نظریه های مربوط به شخصیت
الف: نظریه های روانکاوی(فروید،یونگ آدلر):
فروید:به عنوان پیشتاز و بنیان گذار نظریه روانکاوی شناخته شده است.وی به عنوان پزشک در بعضی بیماران خود متوجه ناراحتیهایی شده بود که منشاء جسمانی نداشتند و به این ترتیب ابتدامعتقد شد که این ناراحتی ها حاصل تحت کنترل مغز دوم هستند و همین مغز دوم بود که بعدها به عنوان"ناخودآگاه” یا “ ناهشیار” معروف شد.
به اعتقاد فروید سطوح مختلف فعالیت روانی شامل سطح خودآگاه، یا آگاه است که با واقعیت تطبیق دارد.
سطح دوم سطح نیمه آگاه است. که آنچه در آن است ممکن است با واقعیت تطبیق نکند و سطح سوم یا ناخودآگاه که عمیق ترین بخش شعور استحاوی امیال و تفکراتی است که ما نسبت به انها آگاهی نداریم.همچنین شخصیت از نظر فروید شامل سه وجه است: نهاد: که مرکز تمایلات و غرایزکور است و تابع اصل لذت است.خودیا من که نماینده واقعیت ها است و تابع اصل واقعیت است و فرامن یا فراخود یا من بهتر نماینده ی سانسورهای اجتماعیو وجدان شخصی است و مانع ارضای تمایلات می شود.
نظریه فروید از جنبه های مختلف مورد انتقاد قرارگرفته است اما همچنان از سوی بسیاری از متخصصان به عنوان یک روش درمانی مورد استفاده قرار می گیرد.
نظریه یونگ: از نظر یونگ،ساختار شخصیت شامل من یا خود ناهشیارفردی،ناهشیار جمعی وو صورتهای ازلی یا کهن الگوهاست.کهن الگوها خود شامل پرسونا یا نقاب آنیما، آنیموس و سایه هستند.یونگ شخصیت ها را به دو سنخ درونگرا و برونگرا تقسیم کرده است. درونگرایان بیشتر متوجه افکار و احساسات خود بوده، محافظه کارند.به طرح و تجزیه و تحلیل نقشه ها می پردازیم.تودار و اهل مطالعه و تفکرند.در مقابل برونگرایان افرادی اجتماعی، زود جوش و اهل معاشرتندو به ارزشها وعوامل عینی بیشتر توجه دارند.یونگ برای هر سنخ شخصیتی چهار کارکردقائل شد که عبارتند از:شهود،عاطفه احساسی،و تفکر که بدین ترتیب در مجموع هشت سنخ شخصیتی می توان برشمرد.شامل درونگرای احساسی،درونگرای شهودی،درونگرای متفکر و … نظریه یونگ نیز از انتقادات مختلف مصون نمانده است.محور اصلی این انتقادات بر ذهنی بودن و غیرقابل سنجش بودن مفاهیم نظریه او استوار است.
نظریه آدلر: آدلر که مکتب روانشناسی فردی را بنیان نهاده است نظریه خود را بر مبنای تعدادی اصول بنا نهاده است که عبارتند از:اصل حقارت،اصل برتری جویی،اسلوب زندگی،ترتیب تولد،خودآگاهی،علاقه اجتماعی،غایب و هدف زندگی و خود خلاق.آدلر با توضیح این مفاهیم کوشیده است،تا چگونگی شکل گیری شخصیت را توضیح دهد.مهم ترین اصل بنیادی در نظریه آدلر،اصل حقارت است که به نظر او در همه کس به خاطر منعت ها و ناتواناییهای که دارد عقده حقارت ایجاد می کند و از آن پس همه تلاشها و کوششهای فرد در زندگی به خاطر جبران این عقده حقارت انجام می گیرد.
نظریه آدلر نیز از انتقاد مصون نمانده است.مهم ترین انتقاد وارده بر آدلر از جهت ذهنی بودن مفاهیم او بوده است.منتقدان مفاهیم آدلر را قابل سنجش علمی نمی دانند.