“
دانش فراشناختی راهبردی[۳۲] سومین طبقه دانش فراشناختی است . فرد با داشتن این نوع دانش میداند برای رسیدن به اهداف شناختی خاص باید از راهبردهای مورد نیاز و مناسب آن استفاده کند و نیز فرد از راهبردهایی که در اختیار دارد و راهبردهایی که برای تکالیف شناختی مورد نیاز است آگاه است و آن ها را در جای مناسبش به کار میبرد . به اعتقاد فلاول ( ۱۹۸۸ ) دانش فراشناختی فرد به تعامل ها و ترکیب بین دو سه مورد از این طبقات بستگی دارد . براین اساس می توان گفت تفکیک این طبقات از همدیگر صرفاً مبنای نظری دارد و در عمل تجزیه آن ها ممکن نیست . مجموع مؤلفه ها به صورت یک کل عمل میکنند و دانش فراشناختی فرد را به وجود می آورند که روی عملکردهای شناختی اثر می گذارنند . برای مثال ، برای تعامل بین مؤلفه های راهبرد و تکلیف می توان به مثال زیر اشاره نمود : راهبرد انتخابی شما موقعی که درباره موضوعی با دیگران صحبت کنید متفاوت از راهبردی است که در موقع گوش دادن به صحبت دیگری در مورد آن موضوع به کار می برید ، ( رفوث و همکاران ، ۱۹۹۳ ، ترجمه خرازی ، ۱۳۷۵ ) .
در تقسیم بندی دیگری از دانش فراشناختی که متعلق به پارسیس و همکاران ( ۱۹۸۳ ) است دانش فراشناختی به سه نوع دانش خبری ، فرایندی و شرطی تقسیم می شود . دانش فراشناختی خبری شامل آگاهی فرد درباره خودش به عنوان یادگیرنده و عوامل مؤثر بر عملکرد او می شود . لورچ[۳۳] و همکاران ( ۱۹۹۳ ؛ به نقل از دمبو ، ۱۹۹۴ ) معتقدند دانش خبری شامل موضوعاتی درباره ساخت تکلیف و تواناییهای شخص است . با مقایسه دانش خبری و طبقات دانش فراشناختی فلاول ( ۱۹۸۸ ) می توان گفت که دانش خبری دو طبقه دانش فراشناختی شخصی و دانش فراشناختی تکلیف را شامل می شود و با آن دو همپوشی دارد ، ( رفوث و همکاران ، ۱۹۹۳ ، ترجمه خرازی ، ۱۳۷۵ ) .
دانش فراشناختی فرایندی به دانش فرد در مورد اجرای مهارت های فرایندی گفته می شود . کسانی که درجات بالایی از این نوع دانش دارند ، مهارت ها را به طور خودکارتری به کار میبرند . و احتمالاً به طور کارآمدتری با دانش فراشناختی راهبردی فلاول ( ۱۹۸۸ ) همپوشی دارد . علاوه بر این دانش فرایندی با تجربه فراشناختی که جز دیگری از فراشناخت است و متفاوت از دانش فراشناختی است همپوشی دارد . دانش فرایندی میتواند به سطحی فراتر از دانش فراشناختی فلاول ( ۱۹۸۸ ) گسترش یابد . و سرانجام این که به اعتقاد اسکراو و همکاران ( ۱۹۹۵ ) دانش فراشناختی شرطی به دانستن این که چه وقتی و چرا اعمال مختلف شناختی به کار برده می شود اشاره دارد . کراس و پارسیس ( ۱۹۸۸ ) نیز در این زمینه اظهار می دارند دانش شرطی عبارت است از درک موقعیت ها یعنی چه زمانی استفاده از راهبردهای خاص مورد نیاز است و چرا آن راهبردها بر درک مطلب تاثیر میگذارند؟ با مقایسه دانش شرطی با دانش فراشناختی فلاول ( ۱۹۸۸ ) می توان گفت دانش شرطی به تعامل طبقات دانش فراشناختی راهبرد و تکلیف و نیز تجربه فراشناختی اشاره دارد . در این جاست که فرد برای یک تکلیف خاص از بین راهبردهایی که در اختیار دارد راهبرد مناسب را انتخاب میکند . دانش شرطی چیزی فراتر از دانش فراشناختی فلاول ( ۱۹۸۸ ) است . دانش شرطی بیش از انواع دیگر دانش ها ماهیت فراشناختی دارد . زیرا که مستلزم تعامل بین انواع دانش های سطوح پایین تر است . می توان گفت که دانش شرطی یا مرلفه سوم در نظریه رفوث که قبلاً اشاره شد همپوشی دارد . رفوث و همکاران ( ۱۹۹۳ ؛ ترجمه خرازی ، ۱۳۷۵ ) . مؤلفه سوم فراشناخت را استفاده به جا و مناسب و با توجه به تکلیف و راهبرد می دانند . به اعتقاد لورچ و همکاران ( ۱۹۹۳ ؛ به نقل از دمبو[۳۴] ، ۱۹۹۴ ) دانش فرایندی و خبری بر دانش و مهارت های مستلزم عملکرد تأکید دارند در حالی که دانش شرطی دانستن در مورد چرایی و چگونگی اعمال مختلف است ، ( رفوث و همکاران ، ۱۹۹۳ ، ترجمه خرازی ، ۱۳۷۵ ) .
بنابر آن چه گفته شد مؤلفه نخست فراشناخت دانش فراشناختی بوده که نقش مهمی در تنظیم فعالیت های شناختی فرد دارد . به طور کلی می توان گفت که هرچند تمایزها و تفکیک هایی بین انواع و یا طبقات مختلف دانش فراشناختی قائل شده اند اما مؤلفه های دانش فراشناختی از همدیگر مجزا نیستند ، بلکه به صورت یک کل عمل میکنند و عملکرد آن ها به تعامل و تبدیل های این طبقات و انواع دانش فراشناختی بستگی دارد . این تعامل ها مؤلفه فراشناختی دیگری را نیز در بر میگیرد که تجربه فراشناختی ( فلاول ۱۹۸۸ ) نام دارد ، ( رفوث و همکاران ، ۱۹۹۳ ، ترجمه خرازی ، ۱۳۷۵ ) .
۱-۱-۲-تجربه فراشناختی
دومین مؤلفه فراشناختی در نظریه فلاول ( ۱۹۸۸ ) تجربه فراشناختی است . این مؤلفه برحسب نظریه های مختلف به همراه دانش فراشناختی کارکردهای زیر را انجام میدهد : نظم بخشی فرایندهای شناختی ( پارسیس و جاکوب[۳۵] ، ۱۹۸۴ ) خود مدیریتی[۳۶] در فکر کردن ( کراس و پارسیس ۱۹۸۸ ) کنترل فرایند[۳۷] و کنترل خود[۳۸] ( وینوگراد و پارسیس ، ۱۹۸۰ ) تنظیم و نظارت بر فکر ( کراس و پارسیس ، ۱۹۸۸ ) فعالیت های خودگردان ( گلاور و برونیگ[۳۹] ، ۱۹۹۰ ؛ ترجمه خرازی ، ۱۳۷۶ ) تجربه فراشناختی ( فلاول ، ۱۹۸۸ ) . به تجارب شناختی یا عاطفی گفته می شود که به یک اقدام شناختی مربوط باشد . تجارب کاملاً آگاهانه به سادگی قابل بیان باشند نمونه روشنی از تجارب فراشناختی اند : البته تجارب فراشناختی تجارب کمتر آگاهانه و کمتر قابل بیان باشند را نیز شامل میشوند . گلاور و برونینگ ( ۱۹۹۰ ؛ ترجمه خرازی ، ۱۳۷۶ ) اظهار می دارند که افراد کمتر از این فعالیت های خودگردان خود اطلاع دارند ؛ مگر این که در جریان یک فعالیت شناختی مثل خواندن به مشکلی مثل ابهام در کلمه یا اشکال در جمله برخورد کنند . در این جاست که فراشناخت به آن ها هشدار میدهد که مشکل دارند و باید برای حل مشکل چاره ای بیندیشند .
تجربه فراشناختی همچنین ممکن است در زمانهای مختلف ، یعنی قبل از اقدام شناختی ، ضمن آن یا بعد از آن رخ دهد . همچنین تجارب فراشناختی نشان میدهند که فرد در کجای یک اقدام شناختی است ؟ چه قدر پیشرفت کرده ؟ چه نوع پیشرفتی کرده و یا احتمالاً خواهد کرد ؟ این امر به ویژه به نظر میرسد در موقعیت هایی رخ میدهد که انتظار می رود فرد ناگزیر به نظارت آگاهانه بر فرایندهای درونی خود باشد و همچنین در موقعیت هایی قرار گیرد که ناچار باشد تک تک گام های شناختی را که بر میدارد ، احساس کند و نیز تصمیم گیری هایی را که اشتباه در آن ها پیامدهای سنگینی دارند مورد نظارت قرار دهد . آن چه گفته شد نمونه هایی از تجارب فراشناختی اند که ممکن است در مورد اعمالی مانند ازدواج ، دوست یابی ، تحصیل و کار صورت گیرد و وابسته به حیطه ی خاصی نیستند ، ( رفوث و همکاران ، ۱۹۹۳ ، ترجمه خرازی ، ۱۳۷۵ ) .
۲-شادکامی
“