- احترام به همسر: تاجیک اسماعیلی (1377) در رابطه با نقش های شوهر می نویسد:
مرد بایستی به همسر خود, به خصوص در حضور دیگران احترام بگذارد. این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد. زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است, به ویژه هنگامی که در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد. این امر باعث می شود که زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی کند و این احساس, شوق او به زندگی زناشویی و آمادگی وی برای گذشت و بردباری در برابر محرومیت ها و سختی های احتمالی بیشتر می کند. وی همچنین در مورد نقش های زن معتقد است: با توجه به اینکه در زندگی زناشویی نقش محبت و اظهارعواطف بیشتر مناسب ساختار روانی و جسمی زن است و احساس دلگرمی واطمینان خاطر را به شوهر هم یک نیاز روانی و عامل علاقه و محبت بیشتر شوهر نسبت به اوست.
پژوهش های «ویگین و مودی» (1983) به نقل از سلیمانیان (1373) نشان می دهد زوج هایی که به راحتی افکارشان را با یکدیگر در میان می گذارند,قادر به پذیرش و درک احساسات یکدیگر هستند و از رضامندی بیشتر برخوردارند.
هم چنین پژوهشی که توسط میشل (1971) به نقل از موسوی (1375) در سه کشورآمریکا, فرانسه و شوروی انجام شد, به این نتیجه رسید که 70 تا 90 درصد زنان احترام متقابل را مهم ترین مسأله در رضایت زناشویی می دانند.
-
- برقراری روابط اجتماعی:نباید از اهمیّت بسیار زیاد ارتباط در گروه غافل شویم. ارتباط باعث می شود تا این مجموعه که برای رسیدن به اهدافی مشترک با هم تعامل برقرار می کنند, وحدت پیدا کنند. دلیل لزوم برقراری ارتباط بین اعضای گروه وجود مشکلات و موانع بیرونی و درونی است (هارجی, 1994, ترجمه, بیگی و فیروزبخت, 1377).
مارکوسی و گرین وود (1984) به نقل از موسوی (1375) به این نتیجه رسیدند که یک ارتباط مثبت علمی میان سازگاری اجتماعی و سازگاری زن و شوهر وجود دارد, بدین معنی که افرادی که در زندگی زناشویی سازگار و موفق هستند در روابط اجتماعی خود نیز افرادی سازگار وموفق اند.
- روابط جنسی: عشق و تمایلات جنسی درافراد سالم اغلب به طور کامل با یکدیگر آمیخته اند و اگر چه عشق و تمایلات جنسی دو مفهوم کاملاً مختلف اند و به هم آمیختن این دو مفهوم جایز نیست, با وجود این باید بگوییم که در زندگی افراد سالم این دو مفهوم به هم پیوند می خورند و با هم درآمیزند. شوارتز در کتاب روانشناسی جنسی خود می نویسد: اگر چه انگیزه های جنسی و عشق طبایع مختلفی دارند, لیکن مکمل یکدیگرند. در یک انسان کامل و کاملاً بالغ تنها در هم آمیختگی جدایی ناپذیر انگیزه ای جنسی و عشقی وجود دارد (مزلو, ترجمه, رویگران).
بیشتر مطالعاتی که درصدد برآمدند تا بررسی کنند این سوال را که آیا رضایت در فعالیت جنسی , تأمین کننده رضایت زناشویی است؟ بیشتر از یک عامل را بر رضایت زناشویی موثر می دانند.
هستون و ونگلیسی (1991) یک مطالعه طولی روی رابطه ی بین عاطفه, علاقه جنسی, منفی بافی و رضایت زناشویی انجام دادند. آنها دریافتند که علاقه جنسی زنان با رضایت شوهرانشان مرتبط بود, اما به طور کلی عاطفه جنسی با رضایت زناشویی همسرانشان رابطه ای نداشت. آنها سعی کردند که این مطلب را در یک سری از روش ها توضیح دهند, آنها نظر دادند که ممکن نیست اهمیت مسایل جنسی در رضایت زناشویی برای سالهای متمادی بعد از ازدواج در یک سطح باشد. پژوهشها نشان می دهند که مسایل جنسی از لحاظ اهمیت در ردیف مسایل درجه اول یک زندگی زناشویی است. به طوری که اگر این روابط ارضا کننده و کامل نباشد, منجر به ناراحتی شدید, اختلافات و حتی از هم پاشیدگی خانواده می شود (میلانی فر,1389, ص99).