“
هر چند دورکیم تأکید می کرد که در جوامع نوین بر اثر همبافتگی و وابستگی متقابل نقش های متمایز، تا اندازه ای یکپارچگی به دست میآید، اما با این همه، او به این نتیجه رسیده بود که این گونه جوامع را نمی توان بدون حصول یکپارچگی تنها از طریق یک نظام عقاید مشترک اداره کرد. در تشکل های اجتماعی پیشین که مبتنی بر همبستگی مکانیکی بودند، عقاید مشترک از هنجارهای تحقق آن ها در عمل اشتراکی، به روشنی تمیز داده نمی شدند، اما در مورد همبستگی ارگانیک باید گفت که هنجارهای جزیی از عقاید کلی به نسبت، مستقل شده اند و به اقتضا های شرایط نقش های متمایز شکل می گیرند؛ اما حتی در اینجا هم نظام فراگیر عقاید مشترک باید همچنان وجود داشته باشد. بنابرین ملاحظات، دورکیم در آخرین دوره زندگی پژوهشی اش، به بررسی پدیدههای مذهبی به عنوان عناصر اصلی نظام عقاید مشترک، روی آورد. بنابرین دورکیم، اخلاق را به تنهایی برای انسجام جامعه و هماهنگی اجزاء و عناصر آن، کافی نمی داند و در کنار آن، همبستگی را لازم میداند.
دین واقعیتی اجتماعی است که نقش انکار ناپذیری در جامعه دارد و میتوانیم آن را به عنوان سیمان اجتماعی و مایه همبستگی جامعه در نظر گیریم. اما در عین حال دورکیم معتقد است : (البته در مطالعات بعدی اش) «جامعه امروزی تهی از مذهب شده و دین در دنیای امروز نقش و کارکرد کمتری بر عهده دارد.»[۱۲۲] عقب نشینی دین از صحنه اجتماع نتیجه مدرنیته، فردگرایی یا انقلاب صنعتی نیست. او اصلا برای این مسئله تاریخی قائل نیست و بر آن است که از همان ابتدای زندگی بشر، روز به روز نقش دین و کارکرد اجتماعی اش کاهش یافته و جامعه خود، جانشین آن شده است. اما اینجا است که دورکیم از خود می پرسد وقتی جامعه از دین و مذهب دور شود، وجدان اجتماعی بر چه اساس شکل میگیرد و نقش انسجام بخشی دین را چه واقعیت اجتماعی بر عهده میگیرد؟ هم عصران دورکیم به این پرسش، پاسخ های متفاوتی از جمله قانون، عشق، دوست داشتن و قدرت و دولت دادهاند، اما او این ها را نمی پذیرد.[۱۲۳]
دورکیم در مطالعاتش اگرچه پیوسته به پیش داوری های ذهنی می تازد ، اگرچه برای آموزه های ماورایی و غیر علمی ارزش و اعتباری قایل نیست و پیوسته مقابل برداشت های تفسیری از تعالیم ، امور و عقاید مقدسی که آن ها را ساخته ی باورهای بشر و اقتضای خود جامعه میداند ، چیزی که به اتکای آن دورکیم را مدعی اخلاق اخلاق سکولار میدانیم. اما حتی لحظه ای اخلاق را جدای از دین در نظر نمی گیرد. همراهی دین با اخلاق برای دورکیم به این صورت است که او درست است قایل به رهایی از باورهای دینی است و جامعه را رهنمون به سوسس دیگر از دین میکند اما اخلاق او اخلاقی دینی است منتهی نه دین مذهبی بلکه دینی اجتماعی ، چیزی برخواسته از احساس نیاز طبیعی جامعه ، دینی با مشخصات و خصایص مخصوص به خود که د رادامه خواهد آمد:
دورکیم در مجموع پنج ویژگی برای دین مطرح نموده است:
«۱٫ دین به دور از اعتقاد است، اعتقاد به ماوراء الطبیعه، اعتقاد به روح و خدایان و اعتقاد به غیب
۲٫ دین را امری قدسی میداند که در مقابل امر غیر قدسی (دنیوی) قرار میگیرد و دین از این نگاه دستگاهی پیوسته از باورهاست
۳٫ خدا و دین چیزی جز تغییر شکل جامعه نیست. او بر این معادله تأکید میکند که خدا مساوی با جامعه است و دین مساوی با جامعه است. از همین رو دورکیم به دو مفهوم پیچیده و مهم در جهان قائل است که یکی اجتماع است و دیگری خدا و در نهایت خدا را همان اجتماع میداند. وی جامعه را فراتر از تجمع فرد فرد انسانها میداند و معتقد است جامعه میتواند در انسانها نوعی شور و هویت و مای جمعی ایجاد کند که در نهایت میتواند نقش خدا را ایفا کند. از منظر دورکیم شکل متعالی وجدان جمعی نیز که ساخته و پرداخته جامعه است، همان دین است.
۴٫ جامعه الزاماً نیازمند اندیشه ها و آرمان هایی جمعی است که بتواند نقش های خود را ایفا کرده و وجدان جمعی را خلق کند و دین است که این نقش را بر عهده میگیرد. به عقیده او هیچ دینی نیست که دستگاهی از اندیشه نداشته باشد و همه ادیان خالق آرمان هایی بوده و اندیشه پرداز هستند.
۵٫ دین فارغ از اندیشه پردازی، خصوصاً عبارت است از عملمردم غیر از نیاز به باور و عقیده ، آن چیزی که بدان وابسته اند، اعمال و مناسک و احکام است که این مسئله نیز در هر دینی مشهود و موجود است.»[۱۲۴]
در همه کارهای دورکیم، (خودکشی، تقسیم کار و خصوصاً صور بنیادی حیات دینی) و نیز درسهای او، توجه و اهمیت به دین، نقش زیادی دارد. این واقعیت، ناشی از دو مسأله است. اول این که درکل، جامعهشناسی پیوندی ناگسستنی با دین دارد، این علم، کار خویش را با دین آغاز کرده چرا که اولین وجه از شؤون حیات اجتماعی، دین است و نیز جامعهشناسی که علم شناخت جامعه است، ناگزیر از پرداختن به دین است. نکته دیگر، شخصیت و زندگی خود امیل دورکیم است. او یک یهودی اشکناز بود که در امور و مناسک دینی بسیار سختگیر هستند و حتی گفته شده که او قرار بوده لباس مذهبی نیز بپوشد. لذا علیرغم این که دورکیم در جوانی از ایمان و باورهای مذهبی اش دست شست، اما تا پایان عمر، دین در کانون تحقیقات و توجهاتش بود و البته با نگاهی به عقاید و آثارش به این نتیجه میرسیم که گرچه وی دین یهود را ترک کرد، اما دین به تعریف دورکیمی اش را کنار نگذاشت.[۱۲۵]
در هر صورت بر مبنای تعریف دورکیم از جامعهشناسی که آن را مطالعه تأثیر جامعه بر همه پدیدههای انسانی می داند، وی دین را به عنوان یک واقعیت اجتماعی و البته شکل بنیادی و اولیه واقعیت اجتماعی در نظر میگیرد که بر انسان و رفتار و عقیده او تأثیرگذار است. او همچنین دین را پدیده ای اجتماعی می انگارد که جامعه نیز بر آن تأثیر دارد. دورکیم، دین را متفاوت از تعریف عامه که اعتقاد به خدا، پیامبر، شریعت و کتاب خاص می دانند، تعریف کرده است.
دورکیم بر اساس مفهوم دو سویه ی امر اخلاقی «اجبار و نیکی»[۱۲۶] که آن را همپای دین میکند، قصد بناکردن اخلاقی پوزیتیو دارد. با این مقدمات دورکیم نتیجه میگیرد که امر اخلاقی از آنجا آغاز می شود که جامعه و زندگی جمعی شروع می شود. مفهوم اخلاق ضرورتاً با مفهوم اجتماع پیوند خورده است. شاخصه اجتماع در نظر دورکیم چیست؟ اقتدار و نظمی که به افراد حکم میکند. بدین ترتیب دورکیم اخلاق لائیک خود را بنا می نهد که بر سه پایه استوار است:
۱.روحیه نظم برای پاسخ به وجه اجباریامر اخلاقی
۲٫تعلق به گروه داشتن
“