روانشناسان درصدد شناسایی عواملی هستند كه با بهره گرفتن از آنها بتوان افراد را در زندگی فردی و اجتماعی یاری داد. یكی از مباحث مورد توجه آنان، نقش هوش به عنوان عامل موفقیت انسان است كه در این زمینه رویكردهای متفاوتی وجود دارد.
در گذشته، تمركز اغلب روانشناسان، بر فرایندهای شناختی و هوش عمومی بوده است. دیدگاه های سنتی هوشبهر تصوری محدود از استعدادهای انسان داشتند و برای هوش فرد، محدودیت قائل شده و آن را ارثی، نسبتاً ثابت و نیز قابل تغییر می دانستند. گذشت زمان و تجربههای علمی ثابت كرد كه بسیاری از افراد كه در نمرات پیشرفت تحصیلی و آزمون های هوش ربته بالایی را كسب می كنند، در فراز و نشیب های زندگی شخصی و اجتماعی و بحرانهای روزمره كفایت و شایستگی لازم را از خود نشان نداده و فاقد مهارتهای لازم هستند. در عمل، هوشبهر بالا تضمین كننده شخصیت اجتماعی، موفقیت و خشنودی در زندگی نیست.
هوارد گاردنردر سال 1983 ، با طرح نظریه هوش چند عاملی خود، از مفهوم هوشبهر به عنوان عاملی منفرد و تغییرناپذیر فراتر رفته و تصویر غنی تر و گسترده تری از هوش را ارائه نمود. او با مطرح كردن، هوشبهر درون فردی به عنوان كلیه خودشناسی و هوش بین فردی به معنای توانایی درك افراد دیگر، الگویی دقیق و واقعی برای استفاده ثمربخش در طول زندگی معرفی نمود.
گرچه در توصیف گاردنر از هوش فردی، شناخت احساسات مطرح شد، اما به نظر می رسید كه هنوز به عواطف و هیجانات آن گونه كه متناسب با نقش پیچیده آنها در زندگی انسان باشد، پرداخته نشده است.
جان مایر و پیتر سالووری در سال 1989، به این روال كه چه چیزهایی موجب كسب موفقیت افراد در زندگی می شود. اصطلاح هوش هیجانی را مطرح نموده و برای اولین بار در مقالات آموزشی خود این گونه معرفی نمودند. هوش هیجانی توانایی است كه امكان درك احساسات و هیجانهای خود و دیگران را به فرد می دهد تا با بهره گرفتن از این قابلیت بتواند تفكر و عملكرد خود را هدایت كند.
در سالهای اخیر اصطلاح هوش هیجانی گسترش فزاینده ای یافته، خصوصاً و زمینه كاربرد آن در تعلیم و تربیت زندگی شخصی، محیط كار و تجارب، پژوهشهایی انجام شده است.
پژوهش حاضر قصد دارد در رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی را مورد بررسی قرار دهد.
بیان مسأله
سالهاست روان شناسان درصدد هستند كه به این سئوالها پاسخ بدهند كه چرا برخی از مردم نسبت به برخی دیگر از بهداشت روانی بهتر برخوردارند كه این سئوال به سئوال دیگری می انجامد كه چرا برخی نسبت به برخی دیگر در زندگی موفق ترند؟ چه عواملی این تفاوت ها را رقم می زند؟ پاسخ به این سئوالها بر لزوم بررسی عواملی (مهارتهای هیجانی) كه تصور می شود موفقیت فرد را تعیین می كند، دخالت دارد. به سرعت روشن شد كه كلید تعیین و پیش بینی موفقیت و كامیابی تنها هوش شناختی نیست.
شواهد حاكی از آن است كه زوجها در جامعه امروزی برای برقراری و حفظ ارتباط صمیمی و درك احساسات از جانب همسرشان به مشكلات فراگیر و متعددی دچارند. بدیهی است كه كمبودهای موجود در كفایتهای عاطفی و هیجانی دو همسر در كنار عوامل متعدد دیگر از قبیل (عوامل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و…) اثرات نامطلوبی بر زندگی مشترك آنها می گذارد و به طور منطقی هر چه نارضایتی از زندگی مشترك بیشتر باشد. احتمال ناسازگاری و جدایی افزایش می یابد. (گلمن 1998) این تحقیق به بررسی رابطه بین هوش هیجانی در رضایت زناشویی می پردازد.
ماهیت و ضرورت پژوهش:
در زندگی مشترك، غالباً به هنگام مواجهه با مشكلات، احساس ناكامی، تحقیر و… احساسات و هیجانات به جای عقل و منطق بر همسران غلبه می كند. لذا شناخت و هدایت هیجانات برای حفظ روابط زناشویی بسیار مهم است با توجه به پژوهشهای انجام شده در خصوص روابط همسران به نظر می رسد كه مولفه های هوش هیجانی می توانند در رضایت زناشویی موثر باشند. «روابط صمیمانه زوجین نیاز به مهارتهای ارتباطی دارد از قبیل توجه افراد به مسائل از دید همسرانشان و توانایی درك همدلانه آنچه كه همسرشان تجربه نموده است و همچنین حساس و آگاه بودن از نیازهای او، (گاتمن و همكاران، 1976).
بدیهی است كه عوامل متعددی نیز می توانند در نارضایتی زناشویی دخالت كرده و آن را تشدید نماید. وقتی یک زوج در چرخه فزاینده انتقاد، قرار گرفتن در وضع دفاعی، خاموشی گزیدن و افكار منفی و پذیرش مكرر درماندگی هیجانی اسیر شوند، این چرخه به خودی خود منعكس كننده این واقعیت است كه در توانایی خودآگاهی، خویشتن داری همدلی و تسكین دادن به خود و به یكدیگر اختلالی وجود دارد.(گلمن، 1995)
همسرانی كه از خودآگاهی بالاتری برخوردارنند (خویشتن داری)و در نحوه ابزار احساسات و هیجانات خود نسبت به دیگران خصوصاً همسرشان تسلط دارند، مانع بروز بسیاری از برخوردها و سوء تفاهمات در روابط زناشویی خود می شوند.
اگرچه تأكید بر تأثیر هوش هیجانی در احساس رضایت زناشویی به معنای نادیده انگاشتن عوامل دیگری همچون مسائل بیولوژیك، اثرات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی نیست. اما برای سلامت ارتباطات عاطفی و هیجانی زوجها و سلامت روانی خانواده و مقابله با بسیاری از مشكلات اساسی خانواده اهمیت دارد.
برای مطلوب تر ساختن روند زندگی مشترك و پیشگیری از ناكامی و بالا بودن توانایی شخصی و اجتماعی اعضای خانواده و كاستن از آثار طلاق در جامعه توجه به راهبردهای اكتسابی، در جهت پرورش قابلیت های هیجانی ضروری می نماید.
اهداف پژوهش
اهداف پژوهش حاضر عبارتند از:
- بررسی هوش هیجانی زوجین
- بررسی رضایت زناشویی
- بررسی رابطه هوش هیجانی و رضایت زناشویی
فرضیه كلی پژوهش
بین رضایت زناشویی و هوش هیجانی رابطه معنی دار وجود دارد.
تعاریف عملیاتی (كاربردی)
EQ (هیجان بهر): در این پژوهش، هیجان بهر نمره ای است هر شركت كننده در كل آزمون و درهر یک از مولفه های آزمون هوش هیجانی (بار – اون) كسب می نماید.
رضایت زناشویی: در این پژوهش نمره ای است كه شركت كننده از پرسشنامه رضایت زناشویی Enrich كسب می كنند.
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)