حقیقت شریعت در نفسالامر به برهان عقلی محض منجر میشود، لذا اگر عقل بهنحو صحیح هدایت شود با حقایق دین هماهنگ خواهد بود و از این هماهنگی و قرابت، نیرومندتر خواهد شد، که حکمت متعالیه گواه روشن این مدعاست.دین بهحکم اینکه، فعل تشریعی خداوند حکیم است و برای هدایت بشر مقدر گردیده است، نهتنها به یکی از ابعاد وجودی انسان تعلق ندارد بلکه هماهنگی نظام تکوین و تشریع ایجاب میکند، که همه ابعاد وجودی انسان را شامل و با آن پیوند داشته باشد. قرآن کریم به بعد معرفتی و عقلانی انسان اهتمام میورزد و میفرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین » (سوره، نحل، آیه ۲۵).یعنی پیامبر اکرم مأموریت دارد تا از روشهای برهانی، خطابی و جدال احسن استفاده کند و با مردم درباره توحید سخن بگوید. او نیز به این رسالت الهی جامه عمل میپوشد و به گواهی قرآن کریم و نیز روایات اسلامی همه این روشها را بهکار میبندد و در حقیقت، کار فیلسوفانه، متکلمانه و واعظانه جلوهای از کار پیامبرانه است.حاصل آنکه، تفکر و بصیرت عقلی و فلسفی، جزء متن دیانت اسلامی است و این امر با آرامش قلبی و خشیت روحی حاصل از ایمان به خدا نه تنها منافات ندارد بلکه پیوند ناگسستنی دارد.
2-بیان مساله
ایجاد وفاق میان «علم و دین» و نیز «حكمت و شریعت» مسأله ای است كه از دیرباز اندیشمندان زیادی بدان توجه داشته و خواسته اند میان داده های عقل و داده های ایمان ارتباط و انسجام پدید آورند. توجهی كه فلاسفه اسلام به این موضوع نشان داده اند از چند جنبه است: یكی آن كه فلسفه قدیم یونان در چند موضوع با دین اسلام مخالف از جمله مسأله خلق عالم و قدیم بودن آن و صفات خدا و امثال آن. دیگر آن كه گاهی فلسفه از سوی علمای مذهبی مورد سرزنش قرار می گرفت و احساس می كردند كه فلسفه
برای دین خطر بزرگی است.این گروه غالباًمردم را علیه این پیشرفت فكری تحریک می كردند.در مقابل، فلاسفه با این كار خود، می خواستند از آسیب این گروه در امان بمانند; این شیوه را رواج دادند تا در پناه آن بتوانند دیگر عقاید خود را ترویج كنند. معتزله پیش از همه، به فكر ایجاد وفاق میان دین و فلسفه افتادند; گفتند: عقل و وحی ـ هر دو ـ از جانب خدایند و یكی مكمّل دیگری،ومیانشان هیچ گونه تعارضی نیست. وحی معقول است; زیرا از جانب خدای حكیم است و چون معقول است با عقل تناقضی ندارد و اگر میان وحی و عقل اختلافی دیده شد، باید به تأویل پرداخت.متفکرین و فلاسفه اسلام از دوران نخستین کوشیدند تا رابطه مثبت و صحیحی را بین دین و فلسفه برقرار کنند و در این راه از روشها ، ادله و مسائل مختلف بهره گرفتند.مسئله رابطه دین و فلسفه پس از پیدایش رشد و تطور و سیر طبیعی خود را در اسلام طی نمود و پس از تکامل تا حدزیادی به برقراری رابطه دین و فلسفه در ادیان دیگر نیز کمک کند . مسئله رابطه دین و فلسفه در اسلام تنها یک مسئله نظری نبود بلکه بازده و پی آمدهای عملی نیز به دنبال داشت.از طرفی فارابی نه تنها می کوشد آرای فیلسوفان بزرگ یونان را با یکدیگر تلفیق کند که سعی در جمع میان دین و فلسفه یا به عبارت دیگر عقل و وحی نیز دارد. فارابی از جمله فیلسوفان مابعدالطبیعه ای است که در فلسفه خود دستگاهی فلسفی ایجاد كردهه اند. مؤلفه های فلسفی دستگاه مابعدالطبیعی او پیوندی تنگاتنگ بایکدیگر دارند. بنابراین تنها هنگامی می توانیم به فهم درستی از اندیشه های فارابی درباب دین برسیم که دین را در پیوند با فلسفه او در نظر آوریم. جالب این است که هر گاه فارابی می خواهد درباره دین سخن بگوید، مثلاً، در کتاب الحروف یا در کتاب تحصیل السعاده آن را در کنار و در پیوند با فلسفه مطرح می کند
نکته دیگر اینکه یكی از دستاوردهای مهم ابن رشد كوشش وی برای نشان دادن هماهنگی میان جهان بینی دینی و فلسفی و به دیگر سخن، آشتی میان عقل و ایمان است. بدین سان، وی در نوشته های مهمی كه به رشته تحریر درآورده، به پیوند میان عقل و ایمان، دین و فلسفه پرداخته است. هسته مركزی نظریات ابن رشد در این زمینه آن است كه فلسفه ویژه نخبگان و شریعت برای جمهور مردم است. هدف دین یا شریعت، سعادت عامه مردم و هدف فلسفه بعضی از آن هاست. و نتیجه پایانی كه ابن رشد از پژوهش های خود درباره هماهنگی میان دین و فلسفه می گیرد این است كه فلسفه دوست شریعت، و هر دو در جوهر و سرشت خودشان دوستدار یكدیگرند.دغدغه ای که پژوهشگر دراین پژوهش دارد این است که بین آراء دو فیلسوف بزرگ(فارابی ، ابن رشد) ودر نهایت مشترکات وافتراقات در رابطه با این موضوع اشاره شود ودر صدد پاسخ به این سئوال است که آیا رابطه فلسفه و دین از نگاه فارابی و ابن رشد متفاوت است ؟
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)