در صنعت برق طراحی و بهره برداری بهینه و موثر اقتصادی همواره مورد نظر بوده است. تا سال 1973 میلادی و قبل از تحریم نفتی كه منجر به افزایش سرسام آور قیمت نفت گردید، شركت های تولید برق در ایالات متحده امریكا حدود 20 درصد از كل درآمد خود را صرف هزینه سوخت می كردند كه تا سال 1980 میلادی این رقم به حدود 40 درصد رسید. در دوره پنج ساله متعاقب 1973 میلادی هزینه سوخت، نرخ رشد سالیانه ای معادل 25 درصد داشته است. ارقام فوق نمایشگر اهمیت استفاده
مؤثر از مواد سوختی است كه غالبا به صورت غیر قابل تجدید مورد استفاده قرار می گیرند. افزایش پیوسته قیمت مواد سوختی و نیز تورم سالانه باعث شده است كه همواره بهره برداری اقتصادی از سیستم های تولید انرژی الكتریكی مورد توجه و مطالعه قرار گرفته باشد.
معمولا مصرف كل یک سیستم قدرت در حال كار از ظرفیت نصب شده و قابل بهره برداری آن كمتر است. این تفاوت حتی در سیستم های قدرتی كه با كمبود تولید برق در ساعات اوج مصرف مواجه اند، در قسمت عمده ای از ساعات شبانه روز به چشم می خورد، لذا امكان انتخاب بهینه واحدهای تولید كننده برای تامین مصرف برق در هر فاصله زمانی چند دقیقه ای كه میزان مصرف تقریبا ثابت می ماند، به عنوان یک مساله توزیع بهینه بار مطرح می شود.
در مطالعه و بررسی مسائل مربوط به بهره برداری از سیستم های قدرت، پارامترهای زیادی مورد توجه قرار دارند. در بهره برداری اقتصادی یكی از مهم ترین این پارامترها مجموعه مشخصات ورودی و خروجی واحدهای تولید انرژی است. در تعریف مشخصات یک واحد، از واژه ورودی ناخالص در مقابل خروجی خالص صحبت می كنیم. ورودی ناخالص، ورودی كلی به واحد، بر حسب دلار بر ساعت، مقدار سوخت بر ساعت یا هر مشخصه دیگر است و خروجی خالص واحد، شامل انرژی الكتریكی حاصله از ژنراتور می باشد.
در توزیع بهینه بار می توان به ملاك های مختلفی توجه نمود. معمولا كمینه شدن هزینه سوخت به عنوان عمده ترین هزینه قابل كنترل تولید، یكی از اهداف اصلی موردنظر است. همچنین تامین انرژی الكتریكی مورد تقاضا با قابلیت اعتماد بالا و مطمئن كه با شاخص های گوناگونی مانند ظرفیت ذخیره گردان و غیره سنجیده می شود، می تواند به صورت یک تابع هدف دیگر و یا به شكل قیود دیگری به مسئله اضافه گردد. بنابراین به طور اختصار مسئله توزیع بهینه بار را می توان به صورت یک مسئله كمینه سازی هزینه تولید تحت شرایط برقراری قیود مختلف، در نظر گرفت. در این نوع مسئله فرض بر این است كه بار مصرفی كل سیستم معلوم است و هدف تعیین سهم بهینه تولید واحدهای روشن برای تامین این بار می باشد. با توجه به اینكه واحدهای حرارتی بسته به نوع سوخت و ساختمان فیزیكی آنها زمان قابل توجهی برای راه اندازی و اتصال به شبكه نیاز دارند و این زمان برای بعضی از نیروگاه ها به یک ساعت و یا بیشتر می رسد، لازم است از یک تا چند شبانه روز قبل برنامه ریزی و پیش بینی لازم برای روشن بودن واحدهای مناسب و راه اندازی آنها قبل از زمان تولید مورد نظر صورت پذیرد. به این برنامه ریزی كوتاه مدت اصطلاحا تعیین واحد می گوییم.
مسئله بهینه سازی به دلیل بزرگی ابعاد مسئله، غیر خطی بودن و وجود متغییرهای پیوسته و صحیح (صفر و یك) بسیار پیچیده است. حل ریاضی آن اولین بار در سال 1966 توسط شخصی به نام لاوری (Lowery) با بهره گرفتن از روش برنامه ریزی دینامیكی (پویا) انجام شد. ولی با رشد صنعت برق و بزرگتر شدن ابعاد شبكه و نیز محدودیت حافظه و سرعت كامپیوترها در آن زمان، این روش ها جوابگو نبودند.
بدین ترتیب روش های تجربی مطرح شدند كه با ابتكار و تغییر در روش های كلاسیک و ریاضی، از مشكلات فوق تا حدودی كاسته شد. با روی كار آمدن روش های هوش مصنوعی (هوشمند)، دریچه تازه ای برای محققین گشوده شد. این روشها دارای سرعت بالا و نیز قابلیت یادگیری می باشند.
تلاش در جهت یافتن الگوریتم های كارایی كه توانایی رسیدن به پاسخ بهینه و كاهش زمان اجرای محاسبات را داشته باشند هنوز ادامه دارد و علاوه بر آن تابع هدف مسئله بهینه سازی در مدار قرار گرفتن واحدها و قیود مربوطه به سمت واقعی تر هدایت شده اند. به هر حال با توجه به اهمیت حل مسئله مدار قرار گرفتن واحدها در كاهش هزینه تولید انرژی و بهره برداری صحیح از سیستم، جلوگیری از فرسودگی تجهیزات و افزایش طول عمر مفید قطعات، از موضوعات پویا و فعال برنامه ریزی سیستم قدرت بوده كه در حال توسعه است.
در سیستم های قدرت همواره درصدی از توان انتقالی از شبکه تلف می گردد که عوامل متعددی در ایجاد آن موثر می باشند. در سیستم های قدرت سنتی با ساختار یکپارچه، تمامی تلاش ها در جهت حداقل نمودن تلفات شبکه بود و از دید هزینه ها، کل هزینه تلفات نهایی با سایر هزینه های تولید و انتقال جمع شده و هزینه کل بهره برداری از شبکه را تشکیل می داد. اما در سیستم های قدرت تجدید ساختار شده، هریک از اجزای سیستم، دارای شخصیت حقوقی مجزا است و لذا از دید درآمد و هزینه ها مستقل می باشد. بنابراین تعیین سهم آنها در هر مورد از هزینه های جمعی شبکه از جمله تلفات، اجتناب ناپذیر است. به بیان دیگر در سیستم های قدرت تجدید ساختار شده، فارغ از بحث بهینه بودن تلفات، همواره سوال جدی دیگری به این صورت مطرح است که هریک از شرکت های تشکیل دهنده بازار برق، باید چه سهمی از کل هزینه تلفات را پرداخت نماید؟
لذا بحث تخصیص تلفات از نظر شفافیت روند بازگشت هزینه تلفات انرژی به آژانس های خریدار و فروشنده حائز اهمیت است. البته در بازارهای مبتنی بر قرارداد، تخصیص تلفات یک پیش شرط الزامی برای برنامه ریزی مناسب تولید می باشد. در بعضی از کشورها بهره بردار مستقل سیستم با انتخاب تعدادی از ژنراتورها مسئولیت جبران تلفات را برعهده می گیرد و سپس با بهره گرفتن از روش های تخصیص هزینه تلفات، بهای آن را از کابران سیستم انتقال دریافت می نماید. همچنین ارائه این سرویس جانبی در برخی از بازارها به وسیله شرکت کننده ثالثی در بازار فراهم می گردد، اما آنچه که مهم می باشد، تعیین درصد سهم تلفاتی است که از سوی بازار بر عهده یک کاربر معین قرار داده می شود که کاربر باید در قبال جبران سهم تلفاتش از سوی بازار، هزینه آن را پرداخت نماید.
در فصل اول کلیات بحث تخصیص و اهداف پایان نامه ذکر شده است.
در فصل دوم ابتدا به صورت اختصار ی بر مفاهیم بازار برق و مشکلات بهره برداری در آن خواهد شد. در ادامه فصل روش های موجود تخصیص تلفات بررسی شده و مزایا و معایب هر روش بیان شده است.
در فصل سوم روش پیشنهادی برای تخصیص تلفات ارائه شده است در این فصل روش مورد نظر جهت تخصیص تلفات که روش Z-BUS بوده ذکر و در پایان الگوریتم پیشنهادی بیان شده است.
در فصل چهارم نتایج مطالعات عددی و شبیه سازی ارائه شده است. در ادامه فصل ابتدا الگوی اطلاعات بار برای شبکه تست 5 باسه و 30 باسه IEEE با توجه به الگوریتم پیشنهادی در فصل قبل ارائه می گردد. سپس نتایج داده ها در شبکه عصبی با تحلیل داده ها و منحنی های مربوطه آورده شده و میزان خطا تعیین شده است.
در فصل پنجم نتیجه گیری و پیشنهادهایی جهت انجام تحقیقات تکمیلی مطرح شده است.
سازمان های زیادی هزاران قلم موجودی را در انبار های خود نگهداری می کنند که ممکن است ارزش آنها بیش 50درصد کل هزینه های شرکت باشد . کنترل این اقلام با یک نوع سیستم برنامه ریزی و کنترل مواد نه منطقی است و نه اقتصادی زیرا در شرایط مختلف هر متدولوژی دارای سطح خدمت و هزینه های متفاوتی است . بنابراین ابزاری لازم است که بر اساس مناسب بودن و شایستگی سیستم برنامه ریزی و کنترل ، مواد را طبقه بندی نماید .
سیستم برنامه ریزی و کنترل مواد مناسب ، همیشه یک موضوع مهم در تولید و تجارت بوده است و در چند دهه گذشته تکنیک هایی جهت انجام موثر و سیستماتیک این کار معرفی شده اند که می توان ان را به سه گروه عمده کششی ، فشاری و سنتی تقسیم نمود . هر سیستم مزایا و معایبی دارد که انتخاب بهترین گزینه بستگی به مشخصات و ویژگی های مواد دارد .
به این منظور ما در این تحقیق یک مدل طبقه بندی چند معیاره رابر اساس اهداف پژوهش تطبیق داده و جهت معیارهای مورد نیاز طبقه بندی از مطالعات میدانی کتب و مقالات معتبر در این زمینه استفاده نمودیم که در نهایت یازده معیار استخراج گردید. برای وزن دهی معیار ها از روش دلفی فازی استفاده گردید و به منظور پیاده سازی مدل ، گزینه ها ، که شامل 942 کالای فعال انبار مواد اولیه سازمان مورد مطالعه بود استفاده شد . در نهایت پس از جمع آوری تمامی اطلاعات مورد نیاز ، مدل طبقه بندی در یک نرم افزار حل مسایل برنامه ریزی ریاضی کد نویسی و جواب ها استخراج گردید . پس از بررسی جواب ها و تحلیل انها و اعمال تغییراتی در استراتژی طبقه بندی ، خروجی مدل نهایی گردید و با ارزیابی نتایج ، صحت انها مورد تایید قرار گرفت .
قیمت مسكن نقش مهمی در تصمیم گیری های دولت و خانوارها دارد . این امر به ویژه در سالهای اخیر كه قیمت مسكن از روندی فزاینده برخوردار بوده، بیشتر نمایان است .این كه افزایش قیمتها ریشه در شرایط بنیادی اقتصاد دارد و یا تنها ناشی از حباب است، می تواند منجر به تصمیمات و اتخاذ سیاستهای متفاوتی شود.این مطالعه به بررسی حباب قیمتی در بازار مسکن استانهای کردستان، کرمانشاه و ایلام پرداخته و در کنار این هدف، به بررسی رابطه قیمت مسکن با تولید ناخالص داخلی، قیمت سهام، قیمت طلا، تسهیلات پرداختی بانک مسکن و نرخ تورم پرداخته شده است. برای بررسی حباب قیمتی در بازار مسکن، از تابع تقاضای مسکن استفاده شده است. تابع تقاضای مسکن، به صورت تابعی از متغیرهای اقتصادی و عوامل غیرپایهای(که قابل مشاهده نیستند) در نظر گرفته شده که عوامل غیرپایهای در جمله خطا ظاهر شده و به عنوان معیاری برای اندازه حباب قیمتی مسکن استفاده می شود. برای برآورد الگو از روش داده های تابلویی طی سالهای ٨٦-١٣٧٦ برای سه استان کردستان، کرمانشاه و ایلام استفاده شده است.
نتایج به دست آمده از برآورد تابع تقاضای مسکن و جملات خطا، دلالت بر وجود حباب قیمتی به صورت فزاینده با نرخ رشد ملایم برای هر سه استان طی سالهای ٨٦-١٣٧٦ میباشد. همچنین نتایج الگوی مربوط به رابطه قیمت مسکن با متغیرهای اقتصادی مطرح شده، نشان دهنده آن است که قیمت مسکن در سطح معنیداری ٥ درصد با تسهیلات پرداختی بانک مسکن و تورم رابطه مثبت و با قیمت طلا رابطه منفی دارد. همچنین نتابج به دست آمده از برآورد این الگو نشان میدهد که قیمت مسکن در سطح معناداری ٥ درصد با تولید ناخالص داخلی و قیمت سهام رابطه معناداری ندارد.
هدف از انجام این پژوهش بررسی موانع استقرار و به کارگیری سیستم اطلاعات مدیریت در ادارات دولتی استان ایلام بود. این تحقیق از لحاظ هدف کاربردی و از لحاظ روش شناسی توصیفی می باشد. جامعه آماری تحقیق حاضر مدیران عالی و میانی و کارشناسان واحد فناوری اطلاعات ادارات دولتی استان ایلام است، جهت تعیین نمونه آماری ابتدا از میان تعداد83 اداره و سازمان دولتی موجود تعداد 23 اداره بصورت تصادفی انتخاب گردید، سپس در هر اداره حتی المقدور از کلیه مدیران عالی و مسئولان دوایر مختلف و کارکنان واحد فناوری اطلاعات به عنوان نمونه آماری استفاده گردید. نمونه ها از طریق پرسشنامه مورد مصاحبه قرار گرفتند. پایایی مقیاس به کار رفته در این تحقیق با مقدار آلفای کرونباخ بالاتر از 70% و روایی پرسشنامه نیز با توجه به نظر اساتید و صاحب نظران مورد تایید قرار گرفت. داده های تحقیق با بهره گرفتن از شاخصهای آمار توصیفی شامل میانگین، میانه، انحراف معیار و تحلیل عاملی اکتشافی و آزمون های t مقایسه میانگین دو گروه و آزمون t مقایسه میانگین با عدد ثابت و آزمون کولموگراف و اسمیرنف تجزیه و تحلیل گردیدند. در این تحقیق ابتدا با توجه به سوابق نظری و تجربی مرتبط تعداد 49 مانع شناسایی، سپس با بهره گرفتن از یک پرسشنامه پنج ارزشی مبتنی بر طیف لیکرت نظر مخاطبان در مورد میزان بازدارندگی و اهمیت آنها مورد پرسش قرار گرفت. آنگاه با بهره گرفتن از تحلیل عاملی اکتشافی موانع دسته بندی گردیدند. درمجموع موانع بازدارنده استقرار و بکارگیری سیستم اطلاعات مدیریت در ادارات دولتی استان ایلام در نه مانع جمع بندی و آنگاه نامگذاری گردیدند. مقایسه نظرات مخاطبان زن و مرد در این مورد نشان داد که به جز در مورد موانع فردی و موانع مدیریت تغییر که از نظر مردان به نسبت زنان اهمیت بالاتری دارند، در سایر موارد اختلاف معناداری بین نظرات دو گروه مشاهده نگردید. نتایج آزمون همبستگی در این تحقیق نشان داد که بین میزان دسترسی به سیستم اطلاعات مدیریت و میزان توانایی استفاده از سیستم اطلاعات مدیریت با میزان کاربرد سیستم اطلاعات مدیریت همبستگی مثبت و بین موانع فردی و موانع مدیریت تغییر با میزان کاربرد سیستم اطلاعات مدیریت همبستگی منفی وجود دارد. بین میزان کاربرد سیستم اطلاعات مدیریت و سایر متغیر های مورد مطالعه همبستگی مشاهده نگردید.
آزمون رگرسیون در این پژوهش نشان داد که مهمترین عوامل تاثیر گذار بر میزان کاربرد سیستم اطلاعات مدیریت در ادارات دولتی استان ایلام به ترتیب اهمیت عبارتند از
- میزان توانایی استفاده از سیستم اطلاعات مدیریت
- میزان دسترسی به سیستم اطلاعات مدیریت
- موانع محیطی